Wednesday, June 1, 2011

شورای هماهنگی کیلویی چند؟

جناب آقا یا خانم شورای هماهنگی;
ما را به خیر شما هیچ نیازی نیست, مرحمت فرموده شر مرسانید.
راهپیمایی سکوتتان پیشکش خودتان و اربابان حکومتی تان

Friday, December 24, 2010

مرا ببخش آقاي دنباله

سلام آقاي دنباله عزيز
منم، كاربر بي معرفتي كه در ابتداي راه پيوستن به تو، رهايت كردم و به بالاترين پيوستم. بي آنكه بدي يا بي معرفتي از تو ديده باشم. چرايش را نميدانم اما همين نكته بس كه كسي مرا فريفت و با ارسال دعوتنامه اي مرا از تو دور كزد. حيف آن همه وقت و انرژي كه براي آن گذاشتيم. حالا برگشته ام بعد از آنكه دريافتم بالاترين جاي ديكتاتورهاست. جاي حرف نزدن هاست. جاي دستمال كشيدن است. كه من اگر ميخواستم اينكاره باشم چرا در دنياي مجازي؟؟ همين دنياي واقعي پرست از موقعيتهايي كه ميتوانم بيشتر و بيشتر از بالاترين سكوت كنم و دستمال بكشم و بالاتر روم.
حق داري اگر مرا نپذيري يا اگر بخواهي حسابم را مسدود كني! اصلا هروقت حال كردي و با من حال نكردي مرا مسدود كن! مي پذيرم بي هيچ حرف و حديثي
اما حالا كه برگشته ام مي خواهم به سان روزهاي نخستين بمانم و بيشتر از گذشته وقت و انرژي ام را صرف تو كنم. اصلا آمده ام كه گذشته تلخ بالاتريني را فراموش كنم. من خودم از بالاترين بيرون شدم وقتي كه ديدم دوستانم را به جرم دفاع از آزادي انديشه مسدود كردند، داوطلبانه و با عشق و علاقه طي يك عمليان انتحاري لينك يكي از مسدودشده ها را به خودم بستم و خودم را جلوي بالايارها منفجر كردم. مطمئنم سوزش آنها آنقدر زياد بوده كه مرا مسدود كردند
ديگر نمي خواهم به بالاترين برگردم.

Wednesday, December 22, 2010

خوب ها، بدها،‌زشتها


چهره خوب
"كليه كاربران بالاتريني"، كه چه در دفاع از حق آزادي بيان و چه در دفاع از حقوق ديگر كاربراني كه حساب آنها در بالاترين، درپي اعتراض به سانسور و تفتيش عقايد بالاتريني و اختلاف نظر با "مهدي يحيي نژاد" مسدود شده بود، هركدام جداگانه طي يك سري عمليات انتحاري و شجاعانه دودمان يحيي نژاد و نك و نوچه هاي بالايارش را به باد دادند و عطاي بالاترين را به لقايش بخشيدند، به دليل آنچه كه در فرهنگ عامه ايران زمين به "جگر داشتن، مرام داشتن، ايستادن در مقابل زورگو تا آخرين نفس براي احقاق حق" ناميده مي شود و به پاس آزادي بيان، چهره خوب اين هفته لقب گرفتند



چهره بد
جوجه ديكتاتور كچل، "حاج مهدي يحيي نژاد" كه با الگو گرفتن از ديكتاتورهاي تاريخ جهان، در ابتدا با ادعا و شعار آزادي بيان و احترام به حقوق و نظر مخالف، وارد عرصه شده و پس از كسب جرعه اعتباري كه بواسطه فعاليت صادقانه و عاشقانه كاربران بالاترين فراهم آمده بود، به نام و نوايي رسيده و سري بين سرها درآورده بود،  بلافاصله با نشان دادن چهره واقعي خود، اقدام به خفه كردن صداي مخالفين و معترضين نموده به دليل آنچه كه در فرهنگ عامه ايران زمين به "حزب باد، آب زير كاه، مارمولك، و ضايع بازي شهرت دارد به عنوان چهره بد اين هفته معرفي مي شود


چهره زشت
سركار خانم "حاجيه ميترا بالايار و كليه بالاياران دستمال به دست بالاترين"، به خاطر زر زر كردن زيادي، حرف زدن بيشتر از ميزان تعيين شده در تعرفه شان، باز كردن بيش از اندازه گاله و همچنين دستمال كشيدن روزانه اعضا و جوارح پايين تنه حاج مهدي، به دليل آنچه كه در فرهنگ عامه جهان از آن به "بوق زدن يك ژيان در حين گفتگوي دو مرسدس بنز و همچنين گوزيدن يك كارگر ساده در جريان جلسه چندين مهندس" تعبير مي شود، به عنوان چهره زشت اين هفته معرفي مي گردند


Sunday, December 19, 2010

جناب جمهوري اسلامي! يارانه نوش جان

سلام آقا يا خانم جمهوري اسلامي
اين منم! يك ايراني با درآمد ماهيانه صفر- باور كنيد اغراق نمي كنم دقيقا صفر- با سي و اندي سال سن كه با تو حرف دارم
يارانه ما را بستي، نوش جان! گواراي وجود! گوشت بشود بچسبد به استخوان! ولي يك لطفي كن! مرحمتي كن! تو را به جان هركسي كه دوست مي داري! حالا كه يارانه ما را قطع كردي، بيا و مردانگي كن يارانه لبنان و حماس و حزب الله و ونزوئلا و سوريه و افغانستان و سپاه بدر عراق و بوليوي و فيجي و كومور و سنگال و زيمباوه و بلاروس و خود روسيه و مجمع الجزاير قمر!!! و كلا هركسي را كه با افكار كمونيستي و شبه كمونيستي مخالف اين آمريكاي جز جگر گرفتهء بي پدر مادر را هم قطع كن! باشد كه يك در دنيا صد در آخرت نصيبت شود
خودت بخور! نوش جان، ولي به آنها نده كه يك جايمان بد جور مي سوزد و دود مي كند

Saturday, December 18, 2010

آقاي رئيس جمهور! بنده همين امشب نان بربري خود را برنامه ريزي كردم

سرانجام پس از كش و قوسهاي فراوان، جناب آقاي رئيس جمهور در تلوزيون ضرغامي حاضر شده و از طرح جهاني و البته تاريخ ساز هدفمند كردن يارانه ها پرده برداري كردند و ملت را تا آخر عمر در رفاه و شادي غوطه ور فرمودند. آنقدر غوطه ور كه مردم از شوق اين موفقيت جهاني به خيابان ها ريخته و در پمپ بنزين ها به شادي و پاي كوبي پرداختند. بنده نيز به عنوان عضو كوچكي از اين ملت فعلا بيخيال و البته از امشب شاد و مرفه، وقتي كه احساس كردم از فرط شادي خواب از سرم پريده، قلم و كاغذ به دست گرفته و مشغول حساب كردن دقيق سهم خودم از يارانه ها شدم. به فرموده جناب آقاي دكتر بنده به عنوان يك عضو از جامعه ايراني، با توجه به اينكه هنوز در طرح عظيم تحول اقتصادي ثبت نام نكرده ام از سال آينده هر ماه مبلغ 40000 تومان به حسابم واريز خواهد شد كه مبلغ 4000 تومان آن سهم ويژه نان است. با توجه به اينكه نانوايي هاي محترم نيز در راستاي اين طرح فول اينترنشنال، با گراني آب، آرد، برق و سوخت همراه خواهند شد در بهترين حالت قيمت يك قرص نان بربري ناقابل را 500 تومان در نظر گرفتم كه البته اين مبلغ بدون شك حداقل قيمت اين نعمت خدادادي خواهد بود. با يك حساب سرانگشتي بدون نيار به ماشين حساب به اين نتيجه رسيدم كه بنده با وزني در حدود 98 كيلو و 183 سانتي متر قد، ماهانه ميتوانم از پول اهدايي صندوق بيت المال امام زمان، 8 قرص نان تهيه كنم. كه  مي بايست آن را در مدت 30 روز يعني 90 وعده غذايي به مصرف برسانم. اينبار البته دست به دامان ماشين حساب شدم و پس از جدول كشي هاي فراوان و تناسب بستن عددي را يافتم كه بسي بيشتر از بسيار باعث خرسندي اينجانب گشت. 11.25 يا به عبارتي 12 عددي بود كه سرانجام بدان رسيدم. با اين توضيح كه اين عدد تعداد وعده هايي است كه بنده بايد با يك برنامه ريزي دقيق و البته هدفمند در راستاي مأيوس كردن دشمنان و رسانه هاي بيگانه مي بايست يك قرص نان بربري را به مصرف برسانم تا ضمن افزايش ميزان بارندگي كشور، باعث شوم ميزان توليد كشور نيز سه برابر شده و كشور عزيزم ايران در مسير مديريت جهاني قرار گرفته و سكان مديريت جهان را به دست گيرد. البته براي مبلغ 36000 هزار تومان باقي مانده هيچ برنامه ريزي نكردم زيرا شوق و ذوق اينكه فردا؛ يعني روز اول اجراي قانون هدفمند كردن يارانه ها وضع زندگي بنده بهتر خواهد شد اجازه اين كار را به بنده نداد. به همين دليل تصوير برنامه ريزي يارانه اي و هدفمند خود را در اينجا و فقط و فقط جهت اطلاع و رويت جناب آقاي رئيس جمهور درج كردم تا ايشان بدانند كه از اين پس بنده چه ميزان در پيشبرد اقتصاد و صنعت كشور نقش پذيرفته ام. البته اين نكته هم به ذهنم رسيد كه بدك هم نيست اگر نانوايي هاي محترم از همين فردا به جاي فروش نان كامل و اسبق، آنرا در قطعات مساوي مشابه آنچه در تصوير بالا آمده به مشتريان خود تحويل دهند.

Monday, December 6, 2010

شخصيت فروشي براي شارژ تلفن همراه

 هزار تومن شارژ ميگيرم، وب سكسي ميدم

ندا آقا سلطان، سهراب اعرابي، اشكان سهرابي، كيانوش آسا، ترانه موسوي، محمد كامراني، مهدي كرمي، مصفي غنيان، اميرارشد تاج مير، بهمن جنابي، مسعود هاشم زاده و ... خيلي هاي ديگر كه وقتي اسمشان را مي شنوم يا مي بينم عذاب وجداني ناشي از زنده بودن به سراغم مي آيد. خيلي وقت است كه هركاري كه ميكنم قبلش كلي فكر مي كنم كه مبادا كاري كنم تن و جسم شريف اينان در گور بلرزد. تازه اگر قهرمانان دلاور  ديگري را كه در سياهچاله هاي نظام به سر مي برند و در اوين و كهريزك و رجايي شهر و كانكسهاي نيروي انتظاميِ «حافظ جان و مال و ناموس مردم» مورد تجاوز قرار گرفتند و شكنجه شدند و به بدترين شكل ممكن جنازه شان را تحويل خانواده شان دادند به ياد بياوريم كه كارمان واويلاست. با تمام اين اوصاف حس هموطن بودن با اين قهرمانان جرئتي به من مي بخشد كه رنج زنده بودن را تحمل كنم
ملت ما نياز به تغيير دارد و اين تغيير اولين ابزارش همين جواناني هستند كه ميانگين سنيشان به سختي از 25 سال رد مي شود اما جسارت و شجاعتشان هزاران سال از تاريخ اين سرزمين به يغما رفته را بازگو مي كند
اما بايد باور داشت كه ملتي مي تواند و توانايي ايجاد تغيير را دارد كه از سلامت اخلاقي و اجتماعي برخوردار باشد. چرا كه ملت بيمار توان تغيير ندارد و به مرور تحت سلطه كامل آن بيماري قرار خواهد گرفت. تاريخ گواه اين واقعه است و افسانه هاي بسياري در مورد  ملتهايي كه در گذشته در اوج و شكوه به سر برده و حالا نيست و نابود شده اند در كتب تاريخي و مذهبي به وفور نقل شده است
اما سرزميني كه زماني از آن به سرزمين اهورايي ياد مي شد در حال سقوط است. سقوط به دره هاي سياه بي اخلاقي و فساد ناشي از سربرآوردن عقده هاي جنسي جواناني كه ميبايست ابزار ايجاد تغيير و پيشرفت باشند
اينروزها اگر چرخي كوتاه در فضاي چت روم هاي ياهو بزنيد به اين واقعيت تلخ بيشتر پي خواهيد برد. دختران و پسراني كه مي بايست لحظه لحظه شان را در فكر تغيير و براي رهايي و آزادي سرزمينشان سپري كنند لاي چت رومهاي ياهو به علافي و گدايي شارژ هزار تومني و دوهزارتومني تلفن همراه مشغول بوده و هر نوع شكلكي براي اين كار از خود در مي آورند
يكي وبش را روشن مي كند و با سينه هايش ور ميرود و دست به هرجايش مي زند تا شايد عقده هاي سركوب شده ديگري را تحريك كند و هزارتومن شارژ يعني معادل كمتر از 10 دقيقه مكالمه كاسب شود
ديگري پشت به وبكم مي ايستد و هرچه دم دستش است در ماتحتش فرو  ميكند، قر مي دهد و قر مي دهد و اينگونه خود را خالي ميكند
ديگري التماس مي كند و ضجه ميزند، قسم ميخورد و زنده و مرده هايش را به هم ميريزد و تمام امواتش را رديف مي كند كه شارژ ميدهم وب ميگيرم و خلاصه اين داستان ادامه دارد
يعني واقعا ملت ما آنقدر بدبخت شده كه جوانانش براي شارژ تلفن همراهشان خودفروشي ميكنند؟ يعني قيمت شرف و شخصيت ما آنقدر پايين و كم بهاست؟
راستي به كجا ميرويم؟ ما را به كجا سوق داده اند؟ آنان براي چه كشته شده اند وما براي چه زنده ايم؟

Sunday, November 28, 2010

بسي رنج برديم در اين سال سي

ملت تو ما شديم كوروش والا
 
اسناد ويكي ليكس منتشر مي شوند و اين اسناد نشان مي دهند كه تمام كشورهاي همسايه خواهان سرنگوني ما توسط آمريكا و اسرائيل هستند
 
  در آستانه زمستان هستيم و پاييز آخرين روزهايش را سپري مي كند و هنوز باران بر سرزمين مان نباريده و برزگران در پريشاني و اضطراب خشكسالي به سر ميبرند

جنگلهاي گلستان در آتش مي سوزند و همچنان نابود مي شوند
 
تهران به بالاترين حد آلودگي خود رسيده، تا جايي كه كسي نمي تواند با آرامش خانه اش را ترك كند
 
دروغ تمامي اركان جامعه را در برگرفته و حاكمان به راحتي آب خوردن و حتي راحت تر از آن،‌ چشم در چشم مردم دروغ مي گويند
و ...!؟
 
بسي رنج برديم در اين سال سي
كه رنج برده باشيم فقط، مرسي... مرسي... مرسي