Friday, December 24, 2010

مرا ببخش آقاي دنباله

سلام آقاي دنباله عزيز
منم، كاربر بي معرفتي كه در ابتداي راه پيوستن به تو، رهايت كردم و به بالاترين پيوستم. بي آنكه بدي يا بي معرفتي از تو ديده باشم. چرايش را نميدانم اما همين نكته بس كه كسي مرا فريفت و با ارسال دعوتنامه اي مرا از تو دور كزد. حيف آن همه وقت و انرژي كه براي آن گذاشتيم. حالا برگشته ام بعد از آنكه دريافتم بالاترين جاي ديكتاتورهاست. جاي حرف نزدن هاست. جاي دستمال كشيدن است. كه من اگر ميخواستم اينكاره باشم چرا در دنياي مجازي؟؟ همين دنياي واقعي پرست از موقعيتهايي كه ميتوانم بيشتر و بيشتر از بالاترين سكوت كنم و دستمال بكشم و بالاتر روم.
حق داري اگر مرا نپذيري يا اگر بخواهي حسابم را مسدود كني! اصلا هروقت حال كردي و با من حال نكردي مرا مسدود كن! مي پذيرم بي هيچ حرف و حديثي
اما حالا كه برگشته ام مي خواهم به سان روزهاي نخستين بمانم و بيشتر از گذشته وقت و انرژي ام را صرف تو كنم. اصلا آمده ام كه گذشته تلخ بالاتريني را فراموش كنم. من خودم از بالاترين بيرون شدم وقتي كه ديدم دوستانم را به جرم دفاع از آزادي انديشه مسدود كردند، داوطلبانه و با عشق و علاقه طي يك عمليان انتحاري لينك يكي از مسدودشده ها را به خودم بستم و خودم را جلوي بالايارها منفجر كردم. مطمئنم سوزش آنها آنقدر زياد بوده كه مرا مسدود كردند
ديگر نمي خواهم به بالاترين برگردم.

No comments:

Post a Comment